جدول جو
جدول جو

معنی بت نگار - جستجوی لغت در جدول جو

بت نگار
(کُ رَ دَ / دِ)
که بت را بنگارد. که تصویر بت را کشد. بتگر.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم نگار
تصویر دم نگار
تنفس نگار، دستگاهی که حرکات ریه ها را ثبت می کند، اسپیروگراف
فرهنگ فارسی عمید
آلتی که روی شریان زند اعلا وصل می شود و ضربان های آن را ثبت می کند، اسفیگموگراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگار
تصویر تنگار
بوراکس، ترکیب اسید بوریک و سود که در طب و صنعت برای ساختن شیشه و لعاب ظروف سفالی و لحیم کاری به کار می رود، تنکار، بورق، بورات دوسود، بورک، بوره
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ لَ دَ / دِ)
بمعنی عارض درگاه شاه که حضور و غیبت مردم خبر دهد و او را به عربی حاجب گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). کسی که اجازه نامۀ ورود به دربار را صادر می نمود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بوره. (ناظم الاطباء) ، دوایی است که به هندی سهاکه گویند و به کاف عربی دیده نشده. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تنکار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ / بِ نِ)
نگاربسته. نقش بسته. منقوش. (فرهنگ فارسی معین) :
و آن قطرۀ باران که چکد از بر لاله
گردد طرف لاله ازآن باران بنگار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ)
وسیله ای که با آن قوت و ارتفاع ضربان نبض را ترسیم کنند و اندازه گیرند
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ نِ)
نوعی از سرود وراگنی (؟) (غیاث). نقشی است از موسیقی. (آنندراج) :
ازین ره حور بر صوتش نثار است
که نقش چینیش بسته نگار است.
طغرا (از آنندراج).
از شور سماع، سامعه در حصار صماخ، سرگرم سماع ووجد، و حدی خوانی سرودسرایان دلکش، رقص افکن دلهای لیلی وشان بسته نگار وادی حجاز و نجد. (درۀ نادره چ شهیدی 1341 هجری شمسی ص 273). و رجوع به بسته شود
لغت نامه دهخدا
(بُ/ بِ سْ سَ نِ)
به بسد تزیین شده. به بسد نگار یافته:
چراغ فروزنده گردش هزار
به الت همه سیم و بسدنگار.
اسدی (گرشاسب نامه ص 301)
لغت نامه دهخدا
گوشه ایست در دستگاه (ماهور)، گوشه ایست از (راست پنجگاه)، گوشه ایست در دستگاه (چهار گاه)، گوشه ایست در دستگاه (شور)، گوشه ایست در (سه گاه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نگر
تصویر بد نگر
بد بیننده ضعیف البصر
فرهنگ لغت هوشیار
در فرانسوی دلزننگار تبرگ نگار آلتی که بوسیله آن منحنی نبض شریانی رارسم میکنند. اصل این دستگاه برپایه زیادترمحسوس کردن وظاهرنمودن موج شریانی استواراست. نبض نگاری که معمولادر پزشکی بکار میرودبنام نبض نگارریچاردسون (نام سازنده اش) موسوم است وآنرابدورمچ دست می بندندبطوری که دگمه نبض نگاربرروی شریان رادیال درمحل ناودان نبض قرارگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه نگار
تصویر شه نگار
فریب و دغای عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگار
تصویر بنگار
((بِ نِ))
منقش
فرهنگ فارسی معین
برکه ی عمیق
فرهنگ گویش مازندرانی
چیز حجیم و سنگین
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی خالی از سکنه در منطقه ی گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی